تازه‌ترین نوشته

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

تصویر
پوستر سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم در مصلی تهران انوار عظیم لزوما نشانه‌های خوش نیستند، گاهی باید از آن‌ها به تاریکی گریخت، تا اندک نوری یافت و جان بدان آرامش بخشید   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. خبر برگزاری سی‌امین نمایشگاه قرآن به مناسبت ماه رمضان منتشر شده بود، که پسرخاله‌هایم با من تماس گرفتند و گفتند که به آن‌جا برویم. برنامه کوچکی که قرار بود داشته باشیم، با اضافه شدن خاله‌هایم و همسران و بچه‌های‌شان، و دایی و زن‌دایی‌ام تبدیل به یک دورهمی خانوادگی نسبتا بزرگ به مناسبت سیزده‌به‌در شد. من هم به «م.ح»‌ گفتم که ببینم چه می‌کند، و او گفت که اگر بتواند خودش را خواهد رساند. این بود که روز دوم نمایشگاه همگی به سوی آن شتافتیم. ( خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا): «سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن نقد و بررسی می‌شود» ) من و احمد پیش از این‌که دیگران از ماشین‌ها پیاده شوند و بیایند، رفتیم و کمی قدم زدیم و بخش‌های مختلف را به سرعت از نظر گذراندیم. محتوای نمایشگاه نسبت به سال‌های قبل بسیار کمتر شده بود و نشرهای کمتری حضور

داستان‌هایی از ناکجا : ۶ : رنج‌های ابدی

مجموعه داستان‌هایی از ناکجا، قرار است مجموعه‌ای از چالش‌ها و تمرین‌های کوتاه و جذاب داستان‌نویسی باشد. این‌طور چالش‌ها می‌توانند ذهن را باز و خلاقیت را بیشتر کنند. البته نظرپرسی درباره همین داستان‌ها و نوشته‌ها هم می‌تواند اثری بزرگ در رشد توانایی‌های نویسنده داشته باشد، هرچند نباید آن‌چنان خود را درگیر نظرها کند که سبک و علاقه شخصی‌اش را از دست بدهد.

این داستان نیز، نتیجه یکی از همین تمرینات بود: تصویری را انتخاب و نکات و احساساتش را برای خودم تعیین کردم، و سپس هر آن‌چه که می‌توانست تمام آن‌ها را به هم وصل کند نوشتم. سعی کردم ذهنم را روی تصویر متمرکز کنم و فضاسازی را مطابق آن انجام دهم.

تفاوتی که این تمرین با تمرینات قبلی داشت، احساس خاص آن و سبک کهن و اسطوره‌ای آن بود. به همین خاطر هم با خودم فکر کردم که ساده و امروزی نوشتن محض، فرصت را ضایع خواهد کرد. پس می‌بایست چیزی به سبک دانته در «کمدی الهی» یا گوته در «فاوست» می‌نوشتم. نه این‌که خودم را هم‌سطح با آن‌ها بدانم، اما نباید هم بی‌تلاش تصویر را رها می‌کردم؛ پس نتیجه چنین شد که خواهید خواند.

تصویری که مرا به نوشتن وا داشت (نکات: دوزخ + رنج + مبارزه + شیاطین + ناظران؛ احساسات: ترس + تردید + جنون + خشم + اندوه)


رنج‌های ابدی

آن دو را بنگرید

همواره بر یک‌دیگر می‌خروشند

و گاهی این بر آن

و گاهی آن بر این پیروز می‌شود

چنگ می‌زنند و گاز می‌گیرند و خون هم را می‌نوشند

عجیب آن‌که برادرند

و در یک آن با هم زاده شدند


برخی آنان را تاریک و روشن نامیده‌اند

برخی زشت و زیبا

و برخی خیر و شر

اما من به تو نام اصلی آن‌ها را خواهم گفت

که هر دو یکی هستند

در دو تن

در تلاش برای تجدید یگانگی

هرچند بیهوده در نظر آید


فرزندان خِرَد هستند

نام هر دوی‌شان تصمیم است

و هر دو به یک نقطه اشاره دارند

و هر دو در ستیزی بی‌معنا گوشت یک‌دیگر را می‌درند

چرا که از گاه خردمندی انسان

عدالت از میان برخاست

و چون عدالت رفت

رنج آمد

و چون رنج از راه رسید

آزادی ویران شد

و ویرانی آزادی دست‌مایه‌ای شد برای شتک‌های بی‌پایان خون بر زندگی

برای لذت

برای طمع

برای حسد

برای خیانت

و برای شهوت


و تو خواهان آنی که از نزاع خویش باز ایستند؟

پس دیوانگی پیشه کن

و در شکستن سنگ‌های کوهستان به دست باد و باران نگر

و در رشد و نمو آن‌چه کاشته تو نیست

تا غریزه همیشه‌زنده طبیعت را ببینی


از شیاطین اطراف آن دو می‌پرسی؟

آن‌ها به انتظار پیروزی تاریکی ننشسته‌اند

چه

در هر صورت عده‌ای را برای ارضای غضب جهنمی‌شان شکار خواهند کرد

و نتایج هر عمل معیّن‌اند...


۹ آبان ۱۴۰۲


داستان قبلی: ناگهان یاد کلماتش افتاد...


پروانه انتشار: CC BY-NC-SA

نظرات

  1. درود
    استفاده از نمادها و مفاهیم برای القای حس انزجار و نفرت و جنگ در متن و تصویر عالی بود.
    پاینده باشید

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما
      متشکرم از توجه‌تون به نکات تصویر و متن
      خیلی خوبه که دوست و مخاطب همراه و حمایت‌گری مثل شما دارم
      هم‌چنین شما

      حذف
  2. خیلی خوب بود!
    کاملا تصویر رو میشد در متن دید و حس کرد

    پاسخحذف
  3. واقعا دهخدا مرد بزرگی بود. سپاس از زحمتی که برای این مطلب خواندنی کشیدین. با دوستانم به اشتراک می گذارم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. متشکرم که وقت گذاشتید و مطالعه کردید.
      امیدوارم دوستان‌تان هم دوست داشته باشند، و شما هم از باقی مطالب وبلاگ لذت ببرید.

      حذف

ارسال یک نظر

نظر شما چیه؟ حتما برامون بنویسین.
(ضمنا اگه برای خودتون اسم بذارین، به مرتب شدن بخش نظرات کمک بزرگی کردین!)

پست‌های معروف از این وبلاگ

داستان‌هایی از ناکجا : ۵ : ناگهان یاد کلماتش افتاد...

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

شعر : اسماعیل (یک شعر بلند) | رضا براهنی (ویراست تازه + تحلیل و بررسی)