پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب خانواده ایرانی

تازه‌ترین نوشته

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

تصویر
پوستر سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم در مصلی تهران انوار عظیم لزوما نشانه‌های خوش نیستند، گاهی باید از آن‌ها به تاریکی گریخت، تا اندک نوری یافت و جان بدان آرامش بخشید   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. خبر برگزاری سی‌امین نمایشگاه قرآن به مناسبت ماه رمضان منتشر شده بود، که پسرخاله‌هایم با من تماس گرفتند و گفتند که به آن‌جا برویم. برنامه کوچکی که قرار بود داشته باشیم، با اضافه شدن خاله‌هایم و همسران و بچه‌های‌شان، و دایی و زن‌دایی‌ام تبدیل به یک دورهمی خانوادگی نسبتا بزرگ به مناسبت سیزده‌به‌در شد. من هم به «م.ح»‌ گفتم که ببینم چه می‌کند، و او گفت که اگر بتواند خودش را خواهد رساند. این بود که روز دوم نمایشگاه همگی به سوی آن شتافتیم. ( خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا): «سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن نقد و بررسی می‌شود» ) من و احمد پیش از این‌که دیگران از ماشین‌ها پیاده شوند و بیایند، رفتیم و کمی قدم زدیم و بخش‌های مختلف را به سرعت از نظر گذراندیم. محتوای نمایشگاه نسبت به سال‌های قبل بسیار کمتر شده بود و نشرهای کمتری حضور

جاده گم‌شده : قسمت ۱۳ : تهران‌گردی در سرزمین‌های تاریک غربی

تصویر
این تصویر صرفا برای آب کردن دل مخاطب است و ارزش دیگری ندارد؛ و با این‌که کافه لوکادونات همه این دونات‌ها را دارد، اما ما این‌همه را نخوردیم انتظار می‌کشیم و رخ می‌دهد، نه آن‌چنان که خواسته‌ایم؛ اما چه بد است تجربه‌ای ناخواسته؟   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. «س» از قبل تماس گرفته بود و گفته بود که قرار است به تهران بیاید. با او در جریانی عجیب آشنا شده بودم و مدت زیادی با هم کتاب می‌خواندیم و حرف می‌زدیم.  از من خواسته بود که وقتی به تهران آمد، با هم بیرون برویم. قبول کردم و قرار شد که بعد از ظهر شنبه او را ببینم. از مشارکتش در برنامه‌های کتاب‌خوانی و صحبت‌ها و بحث‌های‌مان که به شدت راضی بودم، پس احتمالا از تهران‌گردی با او نیز قرار بود لذت ببرم. *** او به دنبال من تا نزدیک خانه «م.ر» آمده بود، و من از دور ظاهر شیک و در عین حال ساده او را شناختم. از او خواستم که بیاید قدمی همین حوالی بزنیم تا محله را ببیند، اما گفت که «م.ح» در جای دیگری منتظر ماست. قرار بود پیش یکی از دوستان و همکاران قدیمی «م.ح» برویم که حالا جای جدیدی مشغول