پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب اعدام

تازه‌ترین نوشته

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

تصویر
پوستر سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم در مصلی تهران انوار عظیم لزوما نشانه‌های خوش نیستند، گاهی باید از آن‌ها به تاریکی گریخت، تا اندک نوری یافت و جان بدان آرامش بخشید   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. خبر برگزاری سی‌امین نمایشگاه قرآن به مناسبت ماه رمضان منتشر شده بود، که پسرخاله‌هایم با من تماس گرفتند و گفتند که به آن‌جا برویم. برنامه کوچکی که قرار بود داشته باشیم، با اضافه شدن خاله‌هایم و همسران و بچه‌های‌شان، و دایی و زن‌دایی‌ام تبدیل به یک دورهمی خانوادگی نسبتا بزرگ به مناسبت سیزده‌به‌در شد. من هم به «م.ح»‌ گفتم که ببینم چه می‌کند، و او گفت که اگر بتواند خودش را خواهد رساند. این بود که روز دوم نمایشگاه همگی به سوی آن شتافتیم. ( خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا): «سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن نقد و بررسی می‌شود» ) من و احمد پیش از این‌که دیگران از ماشین‌ها پیاده شوند و بیایند، رفتیم و کمی قدم زدیم و بخش‌های مختلف را به سرعت از نظر گذراندیم. محتوای نمایشگاه نسبت به سال‌های قبل بسیار کمتر شده بود و نشر...

جاده گم‌شده : قسمت ۱۶ : دروازه‌ای به هفت اقلیم گربه-زمان (یا قرص‌دارو پس از افسردگی سهراب)

تصویر
گربه‌ای لمیده بر نیمکت کافه حیاط هفت اقلیم، بی‌توجه به هرآن‌چه در اطرافش رخ می‌دهد، فارغ از زمان و مکان اهداف روشن، در یک ماجراجویی تاریک، مثل ستاره‌های بعیدند، که رسیدن به‌شان، مستلزم سقوط‌شان بر سطح زمین است   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. وقتی مشکل «م» درباره نایابی ریسپریدون را با «م.ح» در میان گذاشتم، او با یکی از دوستانش که در داروخانه کار می‌کرد، درباره‌اش حرف زد، و فهمید که با قیمتی حدودا ۹برابر نسخه ایرانی، می‌توان نسخه خارجی آن را تهیه کرد. من هم این مورد را به «م» اطلاع دادم، اما آن زمان نمی‌خواست این‌قدر هزینه کند. ولی چند روز بعد، وقتی دارو به کل پیدا نشده بود، تصمیم گرفت این هزینه را بکند و خودش را خلاص کند. «م.ح» از دوستش در داروخانه پرسید و «م» گفت که نسخه خارجی ۴ میلی‌گرمی دارو را به جای ۱ میلی‌گرمی آن بگیرد، و در هر نوبت، یک‌چهارم آن را بخورد. چرا که این‌طوری تفاوت هزینه‌اش کم‌تر می‌شد، در حالی که می‌توانست مدت بیشتری دارو داشته باشد. «م.ح» دارو را تهیه کرد و آن را به خانه ما آورد، و قرار شد که...

شعر : چندش‌آور مثل کبودی‌های تن محکومین به اعدام

تصویر
اعدامیان پرونده خانه اصفهان | از راست به چپ: مجید کاظمی، صالح میرهاشمی، و سعید یعقوبی احساس چندش‌آوری دارم مثل ماسیدن چربی روی گاز یا پا گذاشتن روی بستنی‌ای که زمین افتاده و ناگهان بفهمم که بستنی منم چربی چندش‌آور گاز منم این زندگی که بر باد رفته منم و این جوان مرده که بر دار با باد صبحگاهی تکان می‌خورد منم... و این جوان مرده که بر دار با باد صبحگاهی تکان می‌خورد منم... و هیچ‌کس هم نیست تا گردنم را از این پوست‌های ریش‌ریش‌شده با طناب زمخت خلاص کند و دیگر کسی به زخم‌های روی گردنم مادرانه دست نمی‌کشد و کسی با من وداع نمی‌کند تا داغی را بر دل هر دویمان بگذارد... و دیگر کسی به زخم‌های روی گردنم مادرانه دست نمی‌کشد احساس چندش‌آوری دارم مثل چسبیدن هزاران پرز کوچک به لباس و وسایل یا نوچ شدن دستی که می‌دانی ساعت‌ها قادر به شستنش نخواهی بود با این تفاوت که این بار منم که پاک نمی‌شوم و منم که پرز می‌دهم این موجود بی‌جان بی‌ارزش منم و این ذره ناچیز وجود که بی‌وقفه تمنا می‌کند تا دیده شود منم و این گردن کبود و بی‌هوای من است که از خون و زندگی عاری‌ست... و این ذره ناچیز وجود که بی‌وقفه تمنا می‌کند ...

نامه مغموم (تا رسد به دست آستان حقارت آشیان رذالت)

تصویر
طنابی که بافته شده و بناست حلقه‌اش هرگز خالی نماند، روزی بر گردن صاحبان خود حلقه خواهد زد صداهایی که مدام در گوش ما و جهانیان می‌پیچند و فلک را کر کرده‌اند، چگونه است که در دل‌های این بی‌دلان سنگ‌اندیشه هیچ اثر نمی‌کند؟ مگر نه این‌که سنگی را به مداومت قطره آب شکستن ممکن بود؟ مگر نه این‌که هیچ جان در جهان نبود که از رنج دیگری در خود نرنجد؟ مگر نه این‌که خود گفته‌اند، تنها در مال حرام است که اندیشه حرام و نااهل و ناحساب پدید می‌آید؟ این صداها و این ناله‌های پدران و مادران زندانیان و اعدامیان، همه اوهام‌اند؟ چه عجیب است که مملکتی به چنین اندازه، به چنان تاریخ، با چنین مردم، با چنان فرهنگ، امروزه روز، مدام در گیر و دار هزار موهوم کهنه و تازه است و مردمش چنین به خفت افتاده‌اند که از اجنبی‌جماعت پول می‌گیرند که مملکت خودشان را ویران کنند و اغتشاش پدید بیاورند و جانش را بدرند و بی‌فرهنگی را در آخرین نقطه روشن زمین برای ظهور امام زمان، با تاریکی خویش درآمیخته و رواج دهند... چه عجیب است که مملکتی با چنین تسلیحات و تمهیدات، و با چنان تبلیغات و توصیفات از امنیت، هر روز به سادگی آماج حمله دشمنان ق...