پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۲۳

تازه‌ترین نوشته

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

تصویر
پوستر سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم در مصلی تهران انوار عظیم لزوما نشانه‌های خوش نیستند، گاهی باید از آن‌ها به تاریکی گریخت، تا اندک نوری یافت و جان بدان آرامش بخشید   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. خبر برگزاری سی‌امین نمایشگاه قرآن به مناسبت ماه رمضان منتشر شده بود، که پسرخاله‌هایم با من تماس گرفتند و گفتند که به آن‌جا برویم. برنامه کوچکی که قرار بود داشته باشیم، با اضافه شدن خاله‌هایم و همسران و بچه‌های‌شان، و دایی و زن‌دایی‌ام تبدیل به یک دورهمی خانوادگی نسبتا بزرگ به مناسبت سیزده‌به‌در شد. من هم به «م.ح»‌ گفتم که ببینم چه می‌کند، و او گفت که اگر بتواند خودش را خواهد رساند. این بود که روز دوم نمایشگاه همگی به سوی آن شتافتیم. ( خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا): «سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن نقد و بررسی می‌شود» ) من و احمد پیش از این‌که دیگران از ماشین‌ها پیاده شوند و بیایند، رفتیم و کمی قدم زدیم و بخش‌های مختلف را به سرعت از نظر گذراندیم. محتوای نمایشگاه نسبت به سال‌های قبل بسیار کمتر شده بود و نشر...

جاده گم‌شده : قسمت ۹ : از داروخانه آخر دنیا تا ایستگاه بین‌بعدی جهان‌های موازی

تصویر
  یک عدد قرص ریسپریدون: چیزی که برای یافتنش به راه افتادیم گاه در جستجوی هدفی بر می‌آییم، اما به اهداف دیگری می‌رسیم؛ در هر حال نباید متوقف شد و لذت را از یاد برد!   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. پیش از خواندن این قسمت، بهتر است قسمت ۲ و قسمت ۷ را خوانده باشید. «م» در صحبتی که شب پیش از ماجراجویی داشتیم، گفت که هنوز هم نتوانسته ریسپریدون گیر بیاورد، و دوباره باید به همان داروخانه بیمارستان رسول سر بزند و امیدوار باشد که با نسخه جدیدی که این بار گرفته، بتواند دارو را بگیرد. من هم گفتم که همراهی‌اش خواهم کرد تا تنهایی به آن‌جا نرود و با آن آدم‌ها مواجه نشود، و به هر حال می‌توانست موضوع خوبی برای نوشتن و نقد هم باشد. بعد از کمی اصرار، قرار شد که فردا، حدود ساعت ۲ سر چهارراه توحید باشم، تا با هم به سمت داروخانه به راه بیفتیم. من هم برنامه‌ای برای پیدا کردن یک سری کتاب و سر زدن به کتاب‌فروشی‌های خاصی چیدم، تا اگر فرصت شد، به کارهای من هم برسیم. فردا، سرمه چشمم را تجدید و احیا کردم، و تازه آن وقت بود که احساس ک...

حسین باستانی : ذهنیت «سرنگونی آسان» حکومت | ۲۹ خرداد ۱۴۰۲

تصویر
روز سقوط جمهوری اسلامی بسیار نزدیک است؛ اما چه‌قدر نزدیک و بر اساس کدام تحلیل و کدام راهکار و کدام نوع از کنش، و در نهایت نتیجه به شکلی به دست خواهد آمد؟ حسین باستانی، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی ایرانی است که کار حرفه‌ای خود را از سال ۱۳۷۷ آغاز کرده بود، و اکنون در بی‌بی‌سی فارسی کار می‌کند. او تا به امروز بیش از ۲۲۰۰ یادداشت تحلیلی در مورد سیاست ایران منتشر کرده است که بسیاری از آن‌ها مقالات تحقیقی بوده‌اند؛ در حالی که تمرکز او بر «گفتمان سیاسی علی خامنه‌ای و منصوبانش»، «نهادهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی»، «تاریخ جنگ ایران و عراق» و «جناح‌های سیاسی حاکم بر ایران» بوده است. البته در تیرماه ۱۳۸۲ به خاطر نوشته‌های خود، به حکم قاضی مرتضوی دستگیر و زندانی شد. باستانی در سال ۱۳۸۳، دبیر انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران بود، و در دوران اصلاحات، در روزنامه‌های مختلفی از جمله جامعه، توس، نشاط، خرداد، صبح امروز، مشارکت، دوران امروز، بهار، بنیان، آینه، نوروز، یاس نو و وقایع اتفاقیه به عنوان یادداشت‌نویس یا عضور شورای سردبیری کار می‌کرد، که همگی توقیف شدند. او پیش از پیوستن به بی‌بی‌سی فارسی،...

داستان‌هایی از ناکجا : ۳ : تانگو با خاطرات به دعوت چاقوی سیاه

تصویر
مجموعه  داستان‌هایی از ناکجا ، قرار است مجموعه‌ای از چالش‌ها و تمرین‌های کوتاه و جذاب داستان‌نویسی باشد. این‌طور چالش‌ها می‌توانند ذهن را باز و خلاقیت را بیشتر کنند. البته نظرپرسی درباره همین داستان‌ها و نوشته‌ها هم می‌تواند اثری بزرگ در رشد توانایی‌های نویسنده داشته باشد، هرچند نباید آن‌چنان خود را درگیر نظرها کند که سبک و علاقه شخصی‌اش را از دست بدهد. این داستان نیز، نتیجه یکی از همین تمرینات بود: تصویری را انتخاب و نکات و احساساتش را برای خودم تعیین کردم، و سپس هر آن‌چه که می‌توانست تمام آن‌ها را به هم وصل کند نوشتم. سعی کردم ذهنم را روی تصویر متمرکز کنم و فضاسازی را مطابق آن انجام دهم. تصویری که مرا به نوشتن وا داشت (نکات: چاقو؛ احساسات: جزئی‌نگری + تردید) تانگو با خاطرات به دعوت چاقوی سیاه در حالی که سرش را می‌خاراند، ناگهان سرش را بالا آورد و آشفته و ترسیده به شیشه مقابلش خیره شد. هیچ‌کس در آن‌سویش دیده نمی‌شد، اما چند لحظه‌ای نگاهش ثابت ماند و حتی پلک هم نزد. بعد دوباره سرش را پایین انداخت و نگاهش را به میز دوخت، و از فشار دستش کاست و نوک خودکار را از سطح کاغذ جدا کرد. در هم...

نامه‌هایی از بهاره هدایت از زندان اوین، در جریان انقلاب «زن، زندگی، آزادی»

تصویر
بهاره هدایت بهاره هدایت (متولد ۱۶ فروردین ۱۳۶۰ در تهران) فعال و زندانی سیاسی است. او دو دوره عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ بود. وی از فعالان کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین زن‌ستیز است، و به علت حضور در اعتراضات دانشجویی تاکنون ۵ بار بازداشت و زندانی شده است؛ و در جریان خیزش ۱۴۰۱ ایران نیز، دوشنبه ۱۱ مهرماه، بدون تفهیم اتهام توسط نیروهای امنیتی در تهران، بازداشت، و سپس به زندان اوین برده شد. ( در ویکی‌پدیا بخوانید ) مختصری از زندگی پربازداشت خانم بهاره هدایت ۱۳۸۵ : بهاره، در روز جهانی زن در سازمان‌دهی اعتراضات به قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان مشارکت داشت، که با برخورد نیروی انتظامی با تجمع، اولین بازداشت وی رقم خورد و نهایتا به اتهام برگزاری «تجمع غیرقانونی» حکم ۲ سال زندان که به مدت ۵ سال تعلیق شده بود، برایش صادر شد. ۱۳۸۶ : یک سال بعد، ۱۸ تیر، پس از سازمان‌دهی اعتصاب در مقابل دانشگاه امیرکبیر، در اعتراض به بازداشت و شکنجه دانشجویان، همراه با ۶ تن دیگر از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، مجددا بازداشت شد. ۱۳۸۷ : در ۲۲ تیرماه باز هم بازداشت شد، و پس از یک م...