تازه‌ترین نوشته

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

تصویر
پوستر سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم در مصلی تهران انوار عظیم لزوما نشانه‌های خوش نیستند، گاهی باید از آن‌ها به تاریکی گریخت، تا اندک نوری یافت و جان بدان آرامش بخشید   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. خبر برگزاری سی‌امین نمایشگاه قرآن به مناسبت ماه رمضان منتشر شده بود، که پسرخاله‌هایم با من تماس گرفتند و گفتند که به آن‌جا برویم. برنامه کوچکی که قرار بود داشته باشیم، با اضافه شدن خاله‌هایم و همسران و بچه‌های‌شان، و دایی و زن‌دایی‌ام تبدیل به یک دورهمی خانوادگی نسبتا بزرگ به مناسبت سیزده‌به‌در شد. من هم به «م.ح»‌ گفتم که ببینم چه می‌کند، و او گفت که اگر بتواند خودش را خواهد رساند. این بود که روز دوم نمایشگاه همگی به سوی آن شتافتیم. ( خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا): «سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن نقد و بررسی می‌شود» ) من و احمد پیش از این‌که دیگران از ماشین‌ها پیاده شوند و بیایند، رفتیم و کمی قدم زدیم و بخش‌های مختلف را به سرعت از نظر گذراندیم. محتوای نمایشگاه نسبت به سال‌های قبل بسیار کمتر شده بود و نشرهای کمتری حضور

شعر : ریشه در خاک | فریدون مشیری

سخنان فریدون مشیری در دیدار با انجمن ایرانیان پورتلند اورگان (نوامبر ۱۹۹۷)، در «خانه پارس | Persia House» واقع در دانشگاه Portland State، در خصوص «ریشه در خاک» (از این‌جا تماشا کنید و بشنوید):

«ریشه در خاک داستان مختصری دارد. یک وقت، خدای ناکرده، بعضی به خودشان نگیرند که چون به دلایلی، وطن عزیز خود را ترک کرده‌اند، من قصد ملامت آن‌ها را دارم. ابدا چنین نیست. دوست عزیزی که دیشب در منزلش، در سیاتل، بودیم، همان کسی‌ست که ۲۲ سال پیش، با دورنمای بسیار زیبا و فریبنده‌ای از غرب، آمریکا، از من می‌خواست که با خانواده‌ام، مثل او که قصد کوچ از ایران را داشت، کوچ کنم و [به این‌جا] بیایم. شبی تا پاسی از نیمه‌شب در این زمینه سخن گفتیم، و با این‌که آن‌چه او می‌خواست -شاید- بسیار منطقی، زیبا، فریبنده و... بود، من مهلتی خواستم که تا صبح فردا در این خصوص بیاندیشم و [بعد] جواب بدهم. جوابی که من دادم، همین شعر ریشه در خاک است...»

فریدون مشیری (تصویری که در اکثر سایت‌هایی که از او و شعرهایش می‌نویسند، وجود دارد، چون از معدود تصاویر موجود از اوست...)
فریدون مشیری (۳۰ شهریور ۱۳۰۵ - ۳ آبان ۱۳۷۹ | تهران) (تصویری که در اکثر سایت‌هایی که از او و شعرهایش می‌نویسند، وجود دارد، چون از معدود تصاویر موجود از اوست...)

ریشه در خاک

تو از این دشتِ خشکِ تشنه روزی کوچ خواهی کرد و

اشکِ من تو را بدرود خواهد گفت


نگاهت تلخ و افسرده‌ست

دلت را خارخارِ ناامیدی سخت آزرده‌ست

غمِ این نابسامانی همه توش و توانت را ز تن برده‌ست


تو با خون و عرق، این جنگلِ پژمرده را رنگ و رمق دادی

تو با دستِ تهی، با آن همه توفانِ بنیان‌کن در افتادی

تو را کوچیدن از این خاک، دل برکندن از جان است

تو را با برگ‌برگِ این چمن، پیوندِ پنهان است


تو را این ابرِ ظلمت‌گسترِ بی‌رحمِ بی‌باران

تو را این خشک‌سالی‌های پی‌درپی

تو را از نیمه‌ره برگشتن یاران

تو را تزویرِ غم‌خواران

ز پا افکند


تو را هنگامهِ شومِ شغالان

بانگِ بی‌تعطیلِ زاغان

در ستوه آورد


تو با پیشانیِ پاکِ نجیبِ خویش

که از آن سوی گندم‌زار

طلوع باشکوهش خوش‌تر از صد تاجِ خورشید است


تو با آن گونه‌های سوخته از آفتابِ دشت

تو با آن چهرهِ افروخته از آتشِ غیرت

که در چشمانِ من والاتر از صد جام جمشید است


تو با چشمانِ غم‌باری

که روزی چشمهِ جوشانِ شادی بود و

اینک حسرت و افسوس، بر آن

سایه افکنده‌ست خواهی رفت


و اشکِ من تو را بدرود خواهد گفت


من این‌جا ریشه در خاکم

من این‌جا عاشقِ این خاک، اگر آلوده یا پاکم

من این‌جا تا نفس باقی‌ست، می‌مانم

من از این‌جا چه می‌خواهم، نمی‌دانم


امیدِ روشنایی گرچه در این تیرگی‌ها نیست

من این‌جا باز در این دشتِ خشکِ تشنه می‌رانم

من این‌جا روزی آخر از دلِ این خاک، با دستِ تهی

گل بر می‌افشانم


من این‌جا روزی آخر از ستیغِ کوه، چون خورشید

سرودِ فتح می‌خوانم

و می‌دانم

تو روزی باز خواهی گشت


از کتاب گزینه اشعار | چاپ ۱۳۶۴


این شعر توسط شهرام ناظری در آلبوم امیرکبیر (۱۳۹۰)، با عنوان تصنیف ریشه در خاک اجرا شده است. (از این‌جا بشنوید)

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

داستان‌هایی از ناکجا : ۵ : ناگهان یاد کلماتش افتاد...

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

شعر : اسماعیل (یک شعر بلند) | رضا براهنی (ویراست تازه + تحلیل و بررسی)