تازه‌ترین نوشته

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

تصویر
پوستر سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم در مصلی تهران انوار عظیم لزوما نشانه‌های خوش نیستند، گاهی باید از آن‌ها به تاریکی گریخت، تا اندک نوری یافت و جان بدان آرامش بخشید   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. خبر برگزاری سی‌امین نمایشگاه قرآن به مناسبت ماه رمضان منتشر شده بود، که پسرخاله‌هایم با من تماس گرفتند و گفتند که به آن‌جا برویم. برنامه کوچکی که قرار بود داشته باشیم، با اضافه شدن خاله‌هایم و همسران و بچه‌های‌شان، و دایی و زن‌دایی‌ام تبدیل به یک دورهمی خانوادگی نسبتا بزرگ به مناسبت سیزده‌به‌در شد. من هم به «م.ح»‌ گفتم که ببینم چه می‌کند، و او گفت که اگر بتواند خودش را خواهد رساند. این بود که روز دوم نمایشگاه همگی به سوی آن شتافتیم. ( خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا): «سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن نقد و بررسی می‌شود» ) من و احمد پیش از این‌که دیگران از ماشین‌ها پیاده شوند و بیایند، رفتیم و کمی قدم زدیم و بخش‌های مختلف را به سرعت از نظر گذراندیم. محتوای نمایشگاه نسبت به سال‌های قبل بسیار کمتر شده بود و نشرهای کمتری حضور

نامه مغموم (تا رسد به دست آستان حقارت آشیان رذالت)

طنابی که بافته شده و بناست حلقه‌اش هرگز خالی نماند، روزی بر گردن صاحبان خود حلقه خواهد زد
طنابی که بافته شده و بناست حلقه‌اش هرگز خالی نماند، روزی بر گردن صاحبان خود حلقه خواهد زد

صداهایی که مدام در گوش ما و جهانیان می‌پیچند و فلک را کر کرده‌اند، چگونه است که در دل‌های این بی‌دلان سنگ‌اندیشه هیچ اثر نمی‌کند؟


مگر نه این‌که سنگی را به مداومت قطره آب شکستن ممکن بود؟

مگر نه این‌که هیچ جان در جهان نبود که از رنج دیگری در خود نرنجد؟

مگر نه این‌که خود گفته‌اند، تنها در مال حرام است که اندیشه حرام و نااهل و ناحساب پدید می‌آید؟


این صداها و این ناله‌های پدران و مادران زندانیان و اعدامیان، همه اوهام‌اند؟


چه عجیب است که مملکتی به چنین اندازه، به چنان تاریخ، با چنین مردم، با چنان فرهنگ، امروزه روز، مدام در گیر و دار هزار موهوم کهنه و تازه است و مردمش چنین به خفت افتاده‌اند که از اجنبی‌جماعت پول می‌گیرند که مملکت خودشان را ویران کنند و اغتشاش پدید بیاورند و جانش را بدرند و بی‌فرهنگی را در آخرین نقطه روشن زمین برای ظهور امام زمان، با تاریکی خویش درآمیخته و رواج دهند...

چه عجیب است که مملکتی با چنین تسلیحات و تمهیدات، و با چنان تبلیغات و توصیفات از امنیت، هر روز به سادگی آماج حمله دشمنان قرار می‌گیرد و داعش از سویی و طالبان از سویی و آمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و... از سوهای دگر به آن می‌تازند و مردمش را و جان‌هایشان را به تاراج می‌برند...

چه عجیب است که مملکتی با چنین آوازه و ادبیات غنی، با چنان میراث و افتخار، هنوز عبرت‌آموزی نیاموخته و در دام‌های قدیمی می‌افتد و هنوز چشمش به هزاران دام و دانه‌ای که هزاران بار در پند و اندرزها به گوشش روانه شده، ناآشناست...


سخن از مادر کودکی می‌گویند که فرزند کوچکش به گلوله از دست داده است، در خیابان و به دست بی‌صفتان مسلحی که به سپر مجوز و تقدس همچون سگان افسارگسیخته می‌گردند، و هیچ‌گاه نمی‌شنوند که او چگونه بر مزار کوچک پسر شیرینش که حال دیگر نیست تا بر چهره مادر لبخندی و بر دستانش بوسه و بر آغوشش عشقی نثار کند، مرثیه‌خوان اندوه و رجزخوان انقلاب گشت...

اعتراف‌های به زور و کتک را می‌شنوند، و گوش بر تمام جهان می‌بندند...


چه عجیب است که همواره حدود ۷ میلیارد و ۹۱۳ میلیون و ۴۰۲ هزار نفر در جهان مقابل ایران ایستاده‌اند، تا مردمش را به خون، خاکش را به توبره، غنایمش را به دوش بکشند، و دین راستین خداوند را که بر این مردم فرود آمده تا پاس بدارند، قربانی راه شیاطین خود کنند...
چه عجیب است که هنوز هم قاره آفریقاست که ثروتمندترین نقطه جهان است و همه بر مظلومیتش معطرف‌اند...
چه عجیب است که هنوز هم مردم مظلوم فلسطین و لبنان و عراق نسبت به مردم دردکشیده و جنگ‌زده و داعش‌هراس و محروم و معدوم کشور خودمان ارجحیت دارند، آن هم درست زمانی که ما خودمان آماج هجمه‌های هزار دشمن ریز و درشتیم و در خطر...

چه عجیب است زندگی...
چه عجیب است سیاست...

چه عجیب است که دانش بر زمین مانده، و هنوز هستند کسانی که به دنبال همان هم نمی‌روند، چه رسد تا ثریا...

۱۸ آذر ۱۴۰۲

پروانه انتشار: CC BY-NC-SA

نظرات

  1. درود
    چه عجیب است که نمیسوزاند شکمهایشان را آه و ناله ی مظلومان!
    چه عجیب است خدا که نه!کارما هم ساکت مانده است!

    به امید روشنایی🕊️☀️

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. حقیقتا عجیب است
      و زندگی آموزگار دهشت‌انگیزی‌ست
      یا به تو با لطیف‌ترین ترفندها نکته‌ای را خواهد آموخت
      یا به شدیدترین عقوبت‌ها تو را مجبور به یافتن نکته‌ای برای زندگی خواهد نمود

      و اینان انگار که صبر زندگی را می‌سنجند
      که در پایان
      با خشمی آخته
      برای انتقام خون‌های ریخته و زندگی‌های هدرشده
      هم‌چون صاعقه‌ای بی‌گریز جهان و تن‌هاشان را خواهد شکافت
      و خاکسترشان را بر پشت باد روانه خواهد کرد

      آنگاه از ایشان
      جز خاطره‌ای تلخ بر دفتر جنایات بشر
      و عبرتی در تاریخ
      هیچ نخواهد ماند...

      حذف

ارسال یک نظر

نظر شما چیه؟ حتما برامون بنویسین.
(ضمنا اگه برای خودتون اسم بذارین، به مرتب شدن بخش نظرات کمک بزرگی کردین!)

پست‌های معروف از این وبلاگ

داستان‌هایی از ناکجا : ۵ : ناگهان یاد کلماتش افتاد...

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

شعر : اسماعیل (یک شعر بلند) | رضا براهنی (ویراست تازه + تحلیل و بررسی)