پست‌ها

تازه‌ترین نوشته

جاده گم‌شده : قسمت ۱۸ : بورژوازیستی در حباب آهنین تورم به مناسبت سیزده‌به‌در رمضانی

تصویر
پوستر سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم در مصلی تهران انوار عظیم لزوما نشانه‌های خوش نیستند، گاهی باید از آن‌ها به تاریکی گریخت، تا اندک نوری یافت و جان بدان آرامش بخشید   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. خبر برگزاری سی‌امین نمایشگاه قرآن به مناسبت ماه رمضان منتشر شده بود، که پسرخاله‌هایم با من تماس گرفتند و گفتند که به آن‌جا برویم. برنامه کوچکی که قرار بود داشته باشیم، با اضافه شدن خاله‌هایم و همسران و بچه‌های‌شان، و دایی و زن‌دایی‌ام تبدیل به یک دورهمی خانوادگی نسبتا بزرگ به مناسبت سیزده‌به‌در شد. من هم به «م.ح»‌ گفتم که ببینم چه می‌کند، و او گفت که اگر بتواند خودش را خواهد رساند. این بود که روز دوم نمایشگاه همگی به سوی آن شتافتیم. ( خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا): «سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن نقد و بررسی می‌شود» ) من و احمد پیش از این‌که دیگران از ماشین‌ها پیاده شوند و بیایند، رفتیم و کمی قدم زدیم و بخش‌های مختلف را به سرعت از نظر گذراندیم. محتوای نمایشگاه نسبت به سال‌های قبل بسیار کمتر شده بود و نشرهای کمتری حضور

جاده گم‌شده : قسمت ۱۷ : سفر در زمان تحت نظارت بنیاد مستضعفان

تصویر
تصویری قدیمی از ورودی موزه زمان (البته در حال حاضر برخی از درخت‌های قدبلند و کهنه‌سال محوطه دیگر وجود ندارند) خیال، سازنده آینده است، و سوخت آن، بازمانده گذشته   اگر می‌خواهید با مجموعه جاده گم‌شده بیشتر آشنا بشوید، بهتر است به  قسمت ۰  نگاهی بیندازید. خانواده «ح» پس از مدت‌ها، به تهران و خانه ما آمده بودند. فرصت کوتاه بود و جاهای زیادی را دوست داشتند ببینند. تصمیم‌شان این بود که به چند موزه در تهران بروند و بچه‌ها را با آن‌ها آشنا کنند. وقتی از من پرسیدند که کدام موزه‌ها می‌توانند جالب باشند، اولین چیزی که به ذهنم آمد، موزه ملی بود، که سال گذشته با «م» و «م.ر» رفته بودیم و به‌مان خیلی خوش گذشته بود. اما بعید بود حوصله بچه‌ها به دو ساختمان عظیم و پرمحتوای آن موزه برسد. دومین موزه‌ای که به ذهنم رسید «موزه زمان» بود، که آن را هم با «م» و «م.ر» رفته بودم، و بسیار برایم دوست‌داشتنی و هیجان‌انگیز بود. آن را معرفی کردم و گفتم که موزه پر از ساعت‌های گوناگون است و خود ساختمان موزه چه‌قدر زیباست، و این حرف‌ها خانواده «ح» را مجاب کردند که به آن‌جا سری بزنند. فکر می‌کردم با ماشین خودشان بروند، ام